۱۳۸۷ آبان ۱۴, سه‌شنبه


شاید به من غزال خُتن فکر کرده است
یا باد رهگذار چمن فکر کرده است

از عطر پر شده ست تمامیّ واژه هام
شاید زنی نشسته به من فکر کرده است

در شعرش آفریده گلی سرخ بی گمان
وقتی خدا به خلقت زن فکر کرده است


تا سیّ و چند سالگی ام را جوان کند
پیراهنی سپید به من فکر کرده است

پیراهنی که در تن یوسف نبوده است
از پیش رو به پاره شدن فکر کرده است

ای وصله ی گناه به من وصله شو عزیز
این پیرهن به پاره ی تن فکر کرده است

این پیرهن که پر شده از غنچه های سرخ
عمری به زخم های بدن فکر کرده است

ما دردهای مشترک قصه ی همیم
ما را که درد مشترکاً فکر کرده است

1381